Skip to main content

دنیل گلمن و لوییس گلدبرگ؛ هوش هیجانی یا پنج عامل بزرگ شخصیت؟»

اکتبر 27, 2025
ام‌البنی (مژگان) خیرخواه

نویسنده: ام‌البنی (مژگان) خیرخواه/ زیست‌شناس و روانشناس

نام دنیل گلمن و لوییس گلدبرگ در روان‌شناسی معاصر بارها در کنار هم شنیده می‌شود، اما نظریه‌ها و مسیرهای علمی آن‌ها تفاوت‌های بنیادینی دارد. گلمن بیشتر با مفهوم هوش هیجانی شناخته می‌شود؛ مفهومی که در دهه‌ی ۱۹۹۰ انقلابی در نگاه به توانایی‌های انسانی ایجاد کرد. در مقابل، گلدبرگ یکی از مهم‌ترین چهره‌های پشت مدل پنج عامل بزرگ شخصیت (Big Five) است؛ مدلی که امروز معتبرترین چارچوب علمی برای توصیف شخصیت انسان به شمار می‌آید.

این مقاله تلاش می‌کند ضمن معرفی کوتاه هر یک از این دانشمندان و نظریه‌هایشان، تفاوت‌ها، اشتراک‌ها و کاربردهای عملی هوش هیجانی و پنج عامل بزرگ را توضیح دهد؛ تا روشن شود که چرا این دو نباید با یکدیگر اشتباه گرفته شوند و هرکدام چه جایگاهی در روان‌شناسی دارند.

🔹 زندگینامه کوتاه

دنیل گلمن (Daniel Goleman) در سال ۱۹۴۶ در کالیفرنیا به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در رشته روان‌شناسی در دانشگاه هاروارد ادامه داد و مدتی نیز با بورس تحصیلی فولبرایت در هند به مطالعه آیین‌ها و سنت‌های شرقی پرداخت. گلمن سال‌ها به‌عنوان روزنامه‌نگار علمی برای نیویورک تایمز فعالیت داشت و همین تجربه، توانست پلی میان پژوهش‌های دانشگاهی و مخاطب عمومی ایجاد کند.

🔹 معرفی هوش هیجانی

گلمن در سال ۱۹۹۵ با انتشار کتاب مشهور خود به نام Emotional Intelligence (هوش هیجانی) به شهرت جهانی رسید. این کتاب به سرعت به یکی از پرفروش‌ترین آثار روان‌شناسی تبدیل شد و مفهوم «EQ» را در کنار «IQ» وارد فرهنگ عمومی کرد.

گلمن هوش هیجانی را مجموعه‌ای از قابلیت‌ها و مهارت‌های قابل یادگیری معرفی کرد که نقش مهمی در موفقیت فردی و اجتماعی دارند. پنج مؤلفه اصلی در مدل او عبارت‌اند از:

  1. خودآگاهی (Self-awareness): توانایی شناخت هیجان‌ها و تأثیر آن‌ها بر تصمیم‌ها.
  2. خودتنظیمی (Self-regulation): کنترل هیجان‌ها و تکانه‌ها در موقعیت‌های دشوار.
  3. انگیزش (Motivation): توانایی تمرکز بر اهداف درونی و پایداری در برابر موانع.
  4. همدلی (Empathy): درک احساسات و نیازهای دیگران.
  5. مهارت‌های اجتماعی (Social Skills): ایجاد و حفظ روابط مؤثر.

🔹 کاربردهای هوش هیجانی

گلمن نشان داد که موفقیت در زندگی و کار، تنها به هوش شناختی (IQ) وابسته نیست. بلکه افرادی که مهارت‌های هیجانی قوی‌تری دارند، در مدیریت روابط، رهبری سازمانی و حتی سلامت روانی موفق‌تر عمل می‌کنند. امروزه هوش هیجانی در حوزه‌هایی چون آموزش، مدیریت منابع انسانی، روان‌درمانی و حتی مذاکره‌های بین‌المللی به‌عنوان یک ابزار کلیدی شناخته می‌شود.

نام خانوادگی این دو دانشمند – Goleman و Goldberg – شباهت زیادی دارد و همین باعث شده بسیاری از مخاطبان عمومی آن‌ها را یکی بدانند. علاوه بر این، هر دو در حوزه‌ای کار کرده‌اند که به نوعی با شخصیت و رفتار انسان ارتباط دارد:

  • گلمن → با معرفی مفهوم هوش هیجانی (EQ) توجه همگان را به نقش هیجان‌ها در موفقیت فردی و اجتماعی جلب کرد.
  • گلدبرگ → با توسعه مدل پنج عامل بزرگ شخصیت (Big Five) چارچوبی علمی برای توصیف ویژگی‌های پایدار شخصیت ارائه داد.

از آنجا که هوش هیجانی هم گاهی به اشتباه «نوعی ویژگی شخصیتی» معرفی می‌شود، بعضی‌ها تصور می‌کنند این دو نظریه یک چیز هستند یا از یک منبع آمده‌اند. در حالی که تفاوت آن‌ها بنیادین است:

  • گلمن بیشتر بر مهارت‌های هیجانیِ قابل یادگیری تمرکز دارد.
  • گلدبرگ بر ویژگی‌های پایدار و نسبتا ثابت شخصیت تأکید می‌کند.

 بنابراین شباهت اسمی، موضوع مشترک (شخصیت و رفتار)، و کاربرد گسترده در روان‌شناسی عمومی باعث می‌شود نام این دو دانشمند بارها با هم اشتباه گرفته شود.

لوییس آر. گلدبرگ (Lewis R. Goldberg) در سال ۱۹۳۲ در آمریکا به دنیا آمد. او استاد روان‌شناسی در دانشگاه اورِگِن و پژوهشگر «مؤسسه پژوهش‌های رفتاری» بود. گلدبرگ بیش از نیم‌قرن از زندگی علمی خود را صرف مطالعه‌ی ویژگی‌های شخصیتی و طراحی ابزارهای سنجش آن‌ها کرد. او یکی از اصلی‌ترین بنیان‌گذاران و مروّجان مدل پنج عامل بزرگ شخصیت (Big Five) شناخته می‌شود.

🔹 معرفی مدل Big Five

مدل پنج عاملی شخصیت که ابتدا از طریق تحلیل‌های آماری واژگان در زبان‌های مختلف استخراج شد، توسط پژوهشگرانی چون رابرت مک‌کری و پل کاستا تکمیل شد. اما نقش گلدبرگ در تثبیت این مدل به‌عنوان چارچوبی معتبر بسیار پررنگ بود.

این مدل، شخصیت را در پنج بُعد اصلی توصیف می‌کند:

  1. برون‌گرایی (Extraversion): میزان اجتماعی بودن، انرژی و تمایل به تعامل با دیگران.
  2. توافق‌پذیری (Agreeableness): گرایش به همدلی، همکاری و اعتماد.
  3. وظیفه‌شناسی (Conscientiousness): میزان مسئولیت‌پذیری، سازمان‌دهی و پایبندی به اهداف.
  4. ثبات هیجانی یا روان‌رنجورخویی پایین (Neuroticism): سطح آرامش در برابر اضطراب، استرس و هیجان‌های منفی.
  5. گشودگی به تجربه (Openness to Experience): تمایل به خلاقیت، کنجکاوی و پذیرش ایده‌های نو.

🔹 ویژگیهای کلیدی مدل

  • پایه علمی محکم: این مدل بر تحلیل‌های آماری و پژوهش‌های بین‌فرهنگی استوار است.
  • پایداری نسبی: ویژگی‌های پنج‌گانه در طول زمان نسبتاً پایدارند، هرچند تغییرات جزئی ممکن است رخ دهد.
  • کاربرد گسترده: در حوزه‌های انتخاب شغلی، پژوهش‌های شخصیت، و حتی پیش‌بینی سلامت روان از این مدل استفاده می‌شود.

🔹 جایگاه گلدبرگ

گلدبرگ علاوه بر ترویج Big Five، ابزارهایی طراحی کرد که سنجش این پنج بعد را ساده‌تر و کاربردی‌تر می‌کرد. او تأکید داشت که برای درک شخصیت انسان باید از چارچوبی استفاده شود که هم علمی و معتبر باشد و هم در فرهنگ‌های گوناگون قابل تعمیم.

📌 پس حالا دو چهره اصلی ما را می‌شناسیم: گلمن با «هوش هیجانی» و گلدبرگ با «پنج عامل بزرگ شخصیت»

با وجود اینکه هر دو نظریه به شناخت انسان کمک می‌کنند، اما بنیاد فکری و کاربردی‌شان کاملاً متفاوت است:

  • هوش هیجانی (گلمن): مجموعه‌ای از مهارت‌های هیجانی و اجتماعی که می‌توانند آموزش داده شوند و رشد کنند.
  • Big Five (گلدبرگ): مجموعه‌ای از ویژگی‌های پایدار و ذاتی شخصیت که بیشتر از طریق ژنتیک و تجربیات اولیه شکل می‌گیرند.

🔹 ماهیت تغییرپذیری

  • هوش هیجانی: انعطاف‌پذیر و قابل پرورش؛ فرد می‌تواند با تمرین همدلی، کنترل هیجان و مهارت‌های اجتماعی EQ خود را بالا ببرد.
  • Big Five: نسبتاً ثابت در طول زندگی؛ ممکن است شدت آن‌ها تغییر کند اما ساختار کلی پایدار باقی می‌ماند.

🔹 کاربردها

  • هوش هیجانی: بیشتر در زمینه‌های آموزشی، رهبری سازمانی، روابط بین‌فردی و روان‌درمانی.
  • Big Five: در پژوهش‌های علمی، پیش‌بینی عملکرد شغلی، استخدام و مطالعات گسترده‌ی بین‌فرهنگی.

🔹 جایگاه علمی

  • هوش هیجانی: محبوب در فرهنگ عمومی و آموزش، اما از نظر پژوهش‌های روان‌سنجی گاهی مورد نقد قرار گرفته است.
  • Big Five: یکی از معتبرترین چارچوب‌های علمی روان‌شناسی شخصیت با شواهد پژوهشی گسترده.

📌 به‌طور خلاصه: گلمن به ما می‌آموزد چگونه مهارت‌های هیجانی خود را پرورش دهیم، در حالی که گلدبرگ چارچوبی برای درک ویژگی‌های شخصیتی نسبتاً پایدارمان ارائه می‌دهد.

با وجود تفاوت‌های بنیادین، چند عامل باعث می‌شود که هوش هیجانی گلمن و مدل پنج عاملی گلدبرگ گاهی به‌عنوان مفاهیم نزدیک یا حتی همسان دیده شوند:

🔹 ۱. تمرکز بر شخصیت و رفتار

هر دو نظریه تلاش می‌کنند ویژگی‌های انسان را توضیح دهند:

  • گلمن بر مهارت‌های هیجانی و اجتماعی (قابل تغییر) تأکید دارد.
  • گلدبرگ بر ساختار پایدار شخصیت (نسبتاً ثابت) تمرکز می‌کند.
    اما چون هر دو درباره‌ی «چگونه بودن انسان» حرف می‌زنند، برای مخاطب عمومی ممکن است مشابه به نظر برسند.

🔹 ۲. استفاده در زمینههای مشابه

هر دو چارچوب در محیط‌های شغلی، آموزشی و روان‌شناسی کاربرد پیدا کرده‌اند. مثلاً:

  • EQ در آموزش مدیریت و رهبری سازمانی.
  • Big Five در انتخاب شغلی و ارزیابی منابع انسانی.
    این همپوشانی در کاربردها، مرز بین آن‌ها را برای بسیاری مبهم می‌کند.

🔹 ۳. تصور غلط درباره بُعد ششم

برخی افراد فکر می‌کنند «هوش هیجانی» همان «بُعد ششم شخصیت» است که در کنار Big Five قرار می‌گیرد. اما از دید علمی، EQ مدلی مستقل است و به‌هیچ‌وجه جزء یا ادامه‌ی Big Five محسوب نمی‌شود.

🔹 ۴. تأثیر رسانهها

کتاب گلمن بسیار پرخواننده و پرمخاطب بود، در حالی که پژوهش‌های گلدبرگ بیشتر در دانشگاه‌ها و محافل علمی شناخته می‌شدند. این نابرابری در معرفی، باعث شد بسیاری از مردم تنها نام گلمن را بشنوند و وقتی بعدها اسم گلدبرگ را دیدند، این دو را به هم ربط دهند.

📌 نتیجه این اشتراک‌ها و سوءبرداشت‌ها این است که خیلی‌ها نمی‌دانند گلمن و گلدبرگ دو مسیر متفاوت را دنبال می‌کنند: یکی به دنبال مهارت‌های هیجانی و دیگری به دنبال ساختار شخصیت.

شناخت تفاوت گلمن و گلدبرگ تنها یک بحث نظری نیست؛ بلکه به ما کمک می‌کند بدانیم در زندگی روزمره و حرفه‌ای کدام چارچوب کاربرد بیشتری دارد.

🔹 چه زمانی از هوش هیجانی (گلمن) استفاده کنیم؟

  • مدیریت روابط عاطفی: وقتی می‌خواهیم هیجان‌هایمان را در روابط عاشقانه یا خانوادگی بهتر بشناسیم و کنترل کنیم.
  • رهبری و کار تیمی: برای تقویت همدلی، انگیزش و مهارت‌های ارتباطی در محیط‌های شغلی.
  • سلامت روانی روزمره: برای یادگیری تنظیم هیجان‌ها و کاهش واکنش‌های تکانشی.
    📌 هوش هیجانی در عمل مثل یک «جعبه ابزار» است که می‌توانیم با تمرین، مهارت‌های آن را تقویت کنیم.

🔹 چه زمانی از Big Five (گلدبرگ) استفاده کنیم؟

  • ارزیابی شغلی: در فرایند استخدام یا انتخاب رشته، Big Five به‌عنوان یک ابزار علمی برای پیش‌بینی عملکرد افراد کاربرد دارد.
  • پژوهش‌های علمی: اگر بخواهیم رفتار یا ویژگی‌های شخصیتی یک گروه بزرگ را مطالعه کنیم، این مدل معتبرترین چارچوب است.
  • خودشناسی ساختاری: برای شناخت الگوهای پایدار شخصیت و درک اینکه چرا در طول زندگی گرایش‌های خاصی داریم.
    📌 Big Five بیشتر شبیه «نقشه‌ای پایدار» است که به ما نشان می‌دهد در کدام محدوده‌های شخصیتی قرار داریم.

🔹 استفاده ترکیبی

بسیاری از روان‌شناسان امروز پیشنهاد می‌کنند از هر دو مدل در کنار هم بهره ببریم:

  • Big Five → برای فهمیدن ویژگی‌های پایدار شخصیت.
  • EQ → برای تقویت مهارت‌هایی که می‌توانند تغییر کنند.

📌 به این ترتیب، فرد می‌تواند هم «نقشه شخصیت خود» را بشناسد و هم «ابزارهایی برای تغییر و رشد» در اختیار داشته باشد.

دنیل گلمن و لوییس گلدبرگ هر دو نقش بزرگی در روان‌شناسی معاصر ایفا کرده‌اند، اما مسیرهایشان کاملاً متفاوت است. گلمن با معرفی هوش هیجانی نشان داد که موفقیت انسان فقط به IQ وابسته نیست؛ بلکه مهارت‌هایی مانند خودآگاهی، همدلی و تنظیم هیجان‌ها سرنوشت روابط و عملکرد فرد را تعیین می‌کنند. در مقابل، گلدبرگ با تثبیت مدل پنج عامل بزرگ شخصیت (Big Five) چارچوبی علمی برای توصیف ویژگی‌های پایدار شخصیت ارائه داد که امروز یکی از ستون‌های اصلی پژوهش‌های روان‌شناسی است.

تفاوت بنیادین آن‌ها در این است که:

  • گلمن بر مهارت‌های هیجانیِ قابل تغییر تأکید دارد.
  • گلدبرگ بر ویژگی‌های پایدار و نسبی شخصیت تمرکز می‌کند.

با این حال، هر دو نظریه مکمل یکدیگرند. فرد می‌تواند با کمک Big Five تصویر روشنی از ویژگی‌های شخصیتی پایدار خود به دست آورد و سپس با توسعه هوش هیجانی، مهارت‌های لازم برای رشد و موفقیت در روابط و کار را پرورش دهد.

📌 در نهایت، ترکیب این دو نگاه – «ساختار شخصیت» از گلدبرگ و «مهارت‌های هیجانی» از گلمن – تصویری کامل‌تر و کاربردی‌تر از انسان ارائه می‌دهد؛ تصویری که می‌تواند راهنمایی مؤثر برای خودشناسی و بهبود کیفیت زندگی باشد.

اگر این مقاله برای شما سودمند بود برای مطالعه بیشتر مقالات زیر را بخوانید:

مقاله‌ی آرون بک

مقاله‌ی تست‌های شخصیت (MBTI و Big Five)

مقاله‌ی نقش بازخورد از دیگران در شناخت خود

مقاله‌ی کارل راجرز