الهام گرفته از دیدگاههای ند جانسون و ویلیام استیکر، نویسندگان کتاب «بچه مستقل»

نویسنده: ویدا ندیمیفر / روانشناس
حق انتخاب در خانواده؛ چرا کودکان به احساس کنترل نیاز دارند؟
روایتهای واقعی از روزمرهٔ خانه و مدرسه
آوا و تکالیف؛ «خودم بلدم»
آوا از مدرسه که میرسید هنوز کیفش را زمین نگذاشته، مادرش میگفت «آوا مشقتو بیار، زودتر تمومش کن. چند روز پشتسر هم همینطور گذشت تا یک عصر، آوا مدادش را گذاشت و آرام گفت: مامان خودم … میدونم باید تکلیف انجام بدم. اینقدر نگو بنویس، بخون… خودم بلدم. حرفش نه از لجبازی بود، نه تنبلی» فقط میخواست نشان دهد میتواند خودش انتخاب کند که کی و چطور شروع کند..
مهراد و لباس مدرسه؛ یک انتخاب کوچک، یک دنیا حس مالکیت
مدرسه مهراد بعضی روزها اجازه میداد بچهها بدون روپوش باشند. مهراد هم چند لباس راحت داشت که همانها را دوست داشت. اما مادرش صبحها روپوش اتوکشیده را جلویش میگذاشت و میگفت: «این بهتره، مرتبتره.» مهراد هم با صدای آرام اما ناراضی میگفت: میخوام امروز تیشرت همیشگیم رو بپوشم موضوع «لباس» نبود؛مهراد فقط میخواست در یک یا چند.چیز کوچک، خودش تصمیم بگیرد..
سوران و انتخاب شیوه کار
وقتی در کلاس پرسیدیم: امروز دوست دارید گروهی کار کنید یا تنها؟سوران که همیشه ساکت بود آهسته گفت: «می خواهم تنها کار کنم» بعدها مادرش گفت: در خانه تقریباً همهچیز برایش انتخاب میشود. برای همین؛ این انتخاب کوچک، برای او یک تجربه مهم از کنترل شخصی بود.
تحلیل: چرا کودکان واکنش نشان میدهند؟
سه روایت بالا یک پیام مشترک دارند:
کودکان وقتی اختیار ندارند، مقاومت میکنند.
این رفتار نه لجبازی است و نه بدخلقی. در روانشناسی به آن Reactance «واکنش به محدودیت آزادی» میگویدوقتی کودک حس کند:
هیچ تصمیمی با من نیست.
همیشه برای من انتخاب میکنند.
به من اعتماد نمیشود.
رفتارهای زیر ظاهر میشود:
مقاومت
اعتراض
بیانگیزگی
یا پشتگوشاندازی
این رفتارها پیام پنهان دارند: لطفاً بگذارید در زندگیام سهم داشته باشم.
دیدگاه علمی ند جانسون و ویلیام استیکر (کتاب: بچهٔ مستقل)
نویسندگان کتاب The Self-Driven Child بر اساس پژوهشهای علوم اعصاب، انگیزش و رشد کودک، سه اصل مهم را مطرح میکنند.:
کودک باید حس کند «راننده زندگی خودش» است
استیکر و جانسون بارها تأکید میکنند:
وقتی والدین بیشازحد تصمیم میگیرند، مغز کودک بهجای یادگیری، وارد حالت تهدید میشود.
پس مقاومت کودک مقابل تکلیف یا لباس، یک کشمکش قدرت نیست؛ یک تلاش طبیعی برای حفظ حس کنترل است.
حق انتخاب، انگیزه درونی را فعال میکند.
در کتاب آمده:
هیچ چیز مانند حس اختیار، انگیزه درونی کودک را روشن نمیکند.
کودکی که در تصمیمهای کوچک شریک است، در کارهای بزرگتر نیز همکاری و مشارکت بیشتری نشان میدهد.
والدین باید نقش «مشاور» داشته باشند، نه «کنترلگر»
نویسندگان پیشنهاد میکنند والدین نقش consultant parent داشته باشند:
بهجای مدیریت زندگی کودک، مشاور او شوید.
وقتی والد مشاور میشود:
کودک پیشنهاد را میشنود.
مقاومت کم میشود.
مسئولیتپذیری بیشتر میشود.
رفتارها از درون تنظیم میگردد، نه با اجبار بیرونی.
پیامدهای ندادن حق انتخاب به کودک
اگر کودک کوچکترین انتخابها را هم نداشته باشد، پیامدهایی مثل:
وابستگی شدید،
کمبود اعتمادبهنفس،
گریز از مسئولیت،
اضطراب پنهان،
کمبود انگیزه،
مقاومت یا قهرهای کوچک روزمره،
در سنین بالاتر ظاهر میشود.
این همان چیزی است که ند جانسون و ویلیام استیکر به آن «فرسودگی کودکانِ خوب» میگویند:
کودک خوب، اما بیانگیزه، وابسته و خسته.
راهکارهای عملی برای والدین (طبق اصول جانسون و استیکر)
انتخابهای کوچک اما واقعی بدهید.
نه در همه چیز، فقط در حد ظرفیت:
میخوای تکلیفت رو الان شروع کنی یا نیمساعت دیگه؟
امروز روپوش یا تیشرت؟
میخوای تنها کار کنی یا با دوستت؟
قانون خانواده ثابت باشد، اما روش اجرا انتخاب کودک باشد.
مثال: قانون: «تکلیف باید تا ساعت ۸ تمام شود.» اما: زمان شروع، ترتیب درسها و نحوه انجام با کودک.
جملههای مشاورهای جایگزینِ دستور شود.
به نظرت الان چی بهتره؟
میخوای خودت انتخاب کنی یا کمک بخوای؟
برنامه امروزت چیه؟
به کودک فرصت تجربه بدهید.
برای رشد حس کنترل، لازم است کودک:
کمی اشتباه کند،
تجربه بگیرد،
نتیجه تصمیمش را ببیند،
در کتاب تاکید شده: «یادگیری واقعی از تجربه میآید، نه از گوشدادن به دستورها»
دخالتهای غیرضروری را کم کنید.
هرجا کودک میتواند تصمیم بگیرد، والدین بهتر است اطلاعدهنده و مشاور باشند، نه تصمیمگیرنده.
جمعبندی:
کودکان برای رشد سالم به آزادیِ مطلق نیاز ندارند؛ اما به احساس کنترل و حق تصمیمگیری در بخشهای کوچک زندگیشان احتیاج دارند.
همانطور که ند جانسون و ویلیام استیکر میگویند:
وقتی کودکان حس کنند بر زندگیشان کنترل دارند، آرامتر، مسئولتر و انگیزهمندتر میشوند.
حق انتخاب، شروع یک رابطهی سالم، همکاری بیشتر و رشدی پایدار است.