Skip to main content

آرون بک؛ مردی که به ذهن انسان ساختار بخشید

سپتامبر 6, 2025
ام‌البنی (مژگان) خیرخواه

نویسنده: ام‌البنی (مژگان) خیرخواه/زیست‌شناس و روانشناس

در دهه‌ی ۱۹۵۰، روان‌درمانی بیش از هر زمان دیگری تحت سلطه‌ی روانکاوی کلاسیک بود. روان‌پزشکان در پی کشف انگیزه‌های ناخودآگاه بیماران خود بودند و باور داشتند ریشه‌ی رنج، در گذشته‌ای پنهان نهفته است. در چنین فضایی، آرون بک (Aaron T. Beck)، روان‌پزشک جوان آمریکایی، مسیر متفاوتی را برگزید. او به‌جای کاوش در اعماق تاریک ناخودآگاه، به سطح آمد:

به افکار انسان.

بک، طی سال‌ها مطالعه و درمان بیماران افسرده، به این نتیجه رسید که نحوه‌ی تفکر ما درباره‌ی رویدادها، نه خود رویدادها، منشأ اصلی رنج روانی است. این بینش، آغازگر شکل‌گیری «درمان شناختی» شد؛ روشی درمانی که بعدها به‌همراه اصلاحات جدید، با نام «درمان شناختی-رفتاری» یا CBT شناخته شد و به یکی از گسترده‌ترین و پُرکاربردترین رویکردهای درمانی در جهان تبدیل شد.

آرون تمکین بک در سال ۱۹۲۱ در رود آیلند آمریکا، در خانواده‌ای مهاجر به دنیا آمد. دوران کودکی‌اش با بیماری‌های جدی و مرگ خواهرش همراه بود، که تأثیرات روانی عمیقی بر او گذاشت. با وجود این، مسیر تحصیلی درخشانی را طی کرد و در نهایت وارد رشته‌ی پزشکی شد. اما برخلاف بسیاری از هم‌دوره‌ای‌هایش، او نه به درمان جسم، بلکه به درمان ذهن علاقه‌مند شد.

در دهه‌ی ۵۰ میلادی، زمانی که در بیمارستان پنسیلوانیا با بیماران افسرده کار می‌کرد، بک متوجه شد که توضیحات روانکاوی کلاسیک (مثل مفهوم خشم سرکوب‌شده) در درمان واقعی کارآمد نیستند. او با رویکردی تجربی، افکار خودکار (Automatic Thoughts) بیماران را بررسی کرد و نشان داد که چگونه این افکار منفی، تحریف‌شده و غیرواقعی می‌توانند حال روانی را تخریب کنند.

این دستاورد، شکل‌گیری نخستین نسخه درمان شناختی (Cognitive Therapy) را ممکن کرد. بعدها، با گسترش آن و پیوند با رفتاردرمانی، «درمان شناختی-رفتاری» (CBT) زاده شد؛ رویکردی که تا امروز نیز یکی از معتبرترین روش‌های درمانی برای افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلالات شخصیت و PTSD به شمار می‌رود.

در قلب نظریه‌ی بک، یک اصل ساده اما انقلابی وجود دارد:

«احساس ما، نتیجه‌ی مستقیم افکار ماست.»

برخلاف رویکردهایی که منشأ هیجانات را در نهاد یا گذشته‌ی دور جست‌وجو می‌کردند، بک نشان داد که انسان‌ها در لحظه، با تفسیرهای نادرست از واقعیت، افکار منفی و ناکارآمدی را تجربه می‌کنند که بر احساسات و رفتارهایشان تأثیر می‌گذارند. سه مفهوم اصلی در نظریه‌ی شناختی او نقش کلیدی دارند:

۱. افکار خودکار (Automatic Thoughts)

این‌ها افکاری سریع، گذرا و اغلب ناخودآگاه‌اند که هنگام تجربه‌ی یک موقعیت به ذهن می‌رسند. مثلاً کسی که در آسانسور گیر کرده، ممکن است فکر کند «نمی‌تونم نفس بکشم، حتماً خفه می‌شم.» این فکر، هرچند منطقی نیست، اما احساس اضطراب شدیدی ایجاد می‌کند.

۲. تحریف‌های شناختی (Cognitive Distortions)

بک فهرستی از تحریف‌های رایج شناختی را معرفی کرد، از جمله:

فاجعه‌سازی (Catastrophizing)

تفکر همه یا هیچ (Black-and-White Thinking)

نتیجه‌گیری شتاب‌زده (Jumping to Conclusions)

این تحریف‌ها باعث می‌شوند فرد، واقعیت را به‌شکلی نادرست درک کرده و دچار هیجانات منفی مزمن شود.

۳. باورهای بنیادین (Core Beliefs)

در لایه‌ای عمیق‌تر، بک به «طرح‌واره‌های منفی» یا «باورهای بنیادین» اشاره می‌کند؛ باورهایی که معمولاً در کودکی شکل می‌گیرند و به‌طور ناهوشیار بر افکار خودکار و احساسات اثر می‌گذارند. مثلاً:

«من دوست‌داشتنی نیستم.»

«دنیا جای ناامنی است.»

درمان شناختی، تلاش می‌کند با شناسایی و به‌چالش‌کشیدن این باورها، تغییرات پایداری در تجربه‌ی ذهنی فرد ایجاد کند.

درمان شناختی – رفتاری، با ریشه‌هایی در اندیشه‌های آرون بک، امروز به یکی از پرکاربردترین و مؤثرترین شیوه‌های درمان روان‌شناختی در سراسر جهان تبدیل شده است. مؤسسه‌های معتبری همچون NICE (راهنمای ملی سلامت بریتانیا) و APA (انجمن روان‌شناسی آمریکا)، CBT را درمان خط اول برای افسردگی، اضطراب، PTSD، OCD و بسیاری از اختلالات دیگر می‌دانند.

۱. مبتنی بر شواهد بودن:

برخلاف بسیاری از روش‌های درمانی سنتی، CBT از همان آغاز با تحقیقات علمی همراه شد. خود بک، از نخستین کسانی بود که کارآزمایی‌های بالینی را وارد روان‌درمانی کرد.

۲. ساختارمند بودن:

جلسات CBT هدف‌مند، دارای برنامه‌ی مشخص و قابل‌اندازه‌گیری هستند. این ساختار برای بسیاری از بیماران حس کنترل و پیشرفت ایجاد می‌کند.

۳. تمرکز بر «اینجا و اکنون»:

بک، بدون نادیده گرفتن گذشته، بر آن بود که رنج روانی را باید در شیوه‌ی تفکر فعلی فرد جست‌وجو کرد. این ویژگی، درمان را کاربردی، روزمره و قابل‌فهم می‌کرد.

۴. قابلیت آموزش و بومی‌سازی CBT

به‌سادگی قابل آموزش است و درمانگران می‌توانند آن را با زمینه‌های فرهنگی و فردی سازگار کنند.

آرون بک، با عبور از مرزهای روان‌کاوی سنتی، دریچه‌ای تازه به ذهن انسان گشود؛ دریچه‌ای که در آن، افکار و تفسیرهای ما از جهان، به اندازه‌ی تجربیات گذشته یا امیال ناهوشیار، بر احساسات و رفتارهای‌مان تأثیر دارند. او نشان داد که تغییر ذهن، تنها با نشستن در گذشته ممکن نیست، بلکه باید به سراغ شیوه‌ی اندیشیدن امروزمان رفت.

نظریه‌ی شناختی و درمان CBT، نه صرفاً روشی درمانی، بلکه نوعی نگاه به انسان و توانمندی‌ او در تغییر است. نگاهی که رنج را به‌مثابه‌ی ساختاری قابل‌شناسایی، و رشد را امری ممکن و دست‌یافتنی می‌بیند.

از کلینیک‌های روان‌درمانی گرفته تا پژوهشگاه‌های علوم اعصاب، از جلسات انفرادی تا برنامه‌های مداخله‌ای گسترده در سطح ملی، امروز میراث آرون بک در سراسر جهان جاری‌ست. او نه‌فقط بنیان‌گذار CBT، بلکه یکی از تأثیرگذارترین متفکران روان‌شناسی قرن بیستم است.